آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Feeling

ˈfiːlɪŋ ˈfiːlɪŋ

گذشته‌ی ساده:

felt

شکل سوم:

felt

سوم‌شخص مفرد:

feels

شکل جمع:

feelings

معنی feeling | جمله با feeling

noun countable uncountable B1

(حس) لامسه، بساوایی، حس، احساس (فیزیکی)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

a feeling of pain

احساس درد

There is no feeling in the patient's left foot.

هیچ احساسی در پای چپ بیمار وجود ندارد.

noun countable uncountable

احساس، حس (غیرفیزیکی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

a feeling of being alone

احساس تنها بودن

There is a feeling that he is honest.

چنین احساس می‌شود که او امین است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

This poem is full of feeling.

این شعر پر از احساس است.

I have a feeling that he will win.

به من الهام شده (یا احساس می‌کنم) که او خواهد برد.

the happy feeling of the city during Nowruz

حالت شادی شهر در ایام نوروز

She doesn't have much feeling for the beauty of these mountains.

او زیبایی این کوه‌ها را چندان حس نمی‌کند.

noun plural

(emotions) احساسات، عواطف

Her feelings were hurt when she overheard her friends talking negatively about her behind her back.

وقتی شنید که دوستانش درباره‌ی او پشت سرش حرف‌های منفی می‌زنند، احساساتش جریحه‌دار شد.

The therapist encouraged him to express his feelings openly and honestly during their sessions.

تراپیست او را تشویق کرد تا عواطفش را آشکارا و صادقانه در طول جلسات بیان کند.

noun countable

نظر، عقیده

My feeling is that we should postpone the meeting until next week.

نظر من این است که باید جلسه را به هفته‌ی آینده موکول کنیم.

My initial feeling is that this plan might not work.

عقیده‌ی اولیه‌ی من این است که این طرح ممکن است کارساز نباشد.

adjective

احساسی، حساس، بااحساس، پراحساس، باعاطفه

She had a feeling heart.

قلب پراحساسی داشت.

The feeling mother was moved to tears by her son's letter.

مادر احساسی از نامه‌ی پسرش به گریه افتاد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد feeling

  1. noun sensation, especially of touch
    Antonyms:

Idioms

hurt someone's feelings

احساسات کسی را جریحه‌دار کردن

لغات هم‌خانواده feeling

سوال‌های رایج feeling

گذشته‌ی ساده feeling چی میشه؟

گذشته‌ی ساده feeling در زبان انگلیسی felt است.

شکل سوم feeling چی میشه؟

شکل سوم feeling در زبان انگلیسی felt است.

شکل جمع feeling چی میشه؟

شکل جمع feeling در زبان انگلیسی feelings است.

سوم‌شخص مفرد feeling چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد feeling در زبان انگلیسی feels است.

ارجاع به لغت feeling

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «feeling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/feeling

لغات نزدیک feeling

پیشنهاد بهبود معانی