واکنشدهی، پاسخگویی، پاسخدهی
a lack of responsiveness to client needs
عدم پاسخگویی به نیازهای مشتری
She shows little responsiveness to the external world.
او نسبت به دنیای بیرونی، واکنشدهی کمی انجام میدهد. (= او نسبت به دنیای بیرونی، واکنش کمی از خود نشان میدهد.)
(به کسی/چیزی) علاقهمندی، علاقهمند بودن، اشتیاق، مشتاق بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His letters express his profound responsiveness to nature and beauty.
نامههای او بیانگر علاقهمندی بسیار محسوس او به طبیعت و زیبایی است.
I admire your responsiveness to the modern art.
من اشتیاق و علاقهمندی شما به هنر مدرن را تحسین میکنم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «responsiveness» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/responsiveness