آیکن بنر

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۰ اسفند ۱۴۰۳

    Air

    er eə

    گذشته‌ی ساده:

    aired

    شکل سوم:

    aired

    سوم‌شخص مفرد:

    airs

    وجه وصفی حال:

    airing

    شکل جمع:

    airs

    معنی air | جمله با air

    noun uncountable A2

    هوا، هر چیز شبیه هوا (گاز، بخار)، باد، نسیم، جریان هوا، نفس، شهیق، استنشاق

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    Without air, breathing is impossible.

    بدون هوا تنفس غیرممکن است.

    Put air in the tires.

    تایرها را باد کن.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to fly in the air

    در هوا پرواز کردن

    noun

    ظاهر، محیط، ظاهر یا حالت شخص، (مجازی) نما، سیما، قیافه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    An air of luxury filled the room.

    اتاق مملو از مظاهر تجمل بود.

    There was mistrust troubling the air at the meeting.

    عدم اعتماد محیط جلسه را ناراحت‌کننده کرده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    His apology cleared the air.

    پوزش او وضع را آرام کرد.

    He entered with an air of anger.

    با حالتی حاکی از خشم وارد شد.

    Lately he has been putting on airs.

    اخیراً خیلی باد توی غبغب خود می‌اندازد.

    noun

    هوایی، با هواپیما

    to go by air

    از راه هوا (با هواپیما) رفتن

    Iran Air

    شرکت هواپیمایی ایران (ایرانایر)

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    air force

    نیروی هوایی

    air transportation

    ترابری هوایی

    noun countable

    آوازه، آواز، آهنگ

    verb - transitive

    آشکار کردن، بیان کردن، اعلام کردن

    giving air to one's opinions

    عقاید خود را بیان کردن

    He aired his views.

    او نظریات خود را بروز داد.

    verb - transitive verb - intransitive

    بادخور کردن، هوا دادن، باد دادن، خشکاندن، در معرض هوا قرار دادن، در معرض هوا قرار گرفتن

    She opened the windows to air the room.

    برای هوا دادن به اتاق (برای تعویض هوای اتاق) پنجره‌ها را گشود.

    verb - transitive verb - intransitive

    (توسط رادیو و تلویزیون) پخش کردن

    The news is aired every hour.

    اخبار هر ساعت پخش می‌شود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد air

    1. noun gases forming the atmosphere
      Synonyms:
      wind sky breeze breath puff draft ventilation waft whiff ozone heavens blast troposphere stratosphere zephyr
    1. noun distinctive quality or character; style
      Synonyms:
      quality manner appearance style feeling impression effect tone atmosphere aura look mien mood presence bearing demeanor comportment deportment semblance flavor property affectation address mannerism pose
    1. noun affectation; pretended behavior
      Synonyms:
      pretense affectation show pose front mannerism pretension ostentation false front put-on affectedness pretentiousness arrogance pomposity haughtiness hauteur superciliousness
      Antonyms:
      truthfulness realness personality
    1. noun musical tune
      Synonyms:
      song melody theme strain aria lay descant
    1. verb put into the atmosphere; freshen
      Synonyms:
      ventilate expose circulate refresh cool fan purify expel eject oxygenate aerate air-condition aerify open
      Antonyms:
      close up hide
    1. verb express opinion publicly
      Synonyms:
      state tell express voice make known declare reveal publish communicate disclose make public publicize divulge proclaim utter broadcast circulate disseminate display expose exhibit ventilate put speak
      Antonyms:
      be quiet suppress

    Collocations

    a change of air

    تغییر آب و هوا

    air supremacy

    برتری هوایی (تسلط کامل بر فضای هوایی که به نیروهای نظامی اجازه می‌دهد تا در میدان نبرد برتری قابل توجهی ایجاد کنند)

    fresh air

    هوای تازه، هوای مطبوع

    air raid warning

    آژیر حمله‌ی هوایی

    Idioms

    airs and graces

    (انگلیس) فیس و افاده، ناز و غمزه

    to appear out of thin air

    غفلتاً و به‌طور اسرارآمیزی ظاهر شدن

    to come over the air

    (توسط رادیو یا تلویزیون) پخش شدن

    to disappear into thin air

    کاملاً ناپدید شدن، غیب شدن

    to give (or get) the air

    (عامیانه) معشوق را ترک کردن، معشوق را رد کردن

    Idioms بیشتر

    in the air

    1- جاری، متداول 2- معلق، بلاتکلیف

    off the air

    (رادیو و تلویزیون) خاموش، وقفه در پخش

    on the air

    (رادیو و تلویزیون) در حال پخش، در حال سخن پراکنی

    to take the air

    به هوای آزاد رفتن، در هوای آزاد تنفس یا تفریح کردن

    up in the air

    پادرهوا، معلق، نابسامان، بلاتکلیف، رو هوا، لِنگ‌درهوا، نامعلوم، در هاله‌ای از ابهامات

    to walk (or float) on air

    احساس سبکی و شادی کردن، سرمست بودن

    سوال‌های رایج air

    گذشته‌ی ساده air چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده air در زبان انگلیسی aired است.

    شکل سوم air چی میشه؟

    شکل سوم air در زبان انگلیسی aired است.

    شکل جمع air چی میشه؟

    شکل جمع air در زبان انگلیسی airs است.

    وجه وصفی حال air چی میشه؟

    وجه وصفی حال air در زبان انگلیسی airing است.

    سوم‌شخص مفرد air چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد air در زبان انگلیسی airs است.

    ارجاع به لغت air

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «air» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/air

    لغات نزدیک air

    • - aint
    • - ainu
    • - air
    • - air a grievance
    • - air alert
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.