تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(کشتی) تغییر مسیر دادن، تغییر جهت دادن
فهماندن، بیان کردن، منظور را رساندن
1- (عقربههای ساعت را) جلو آوردن 2- ترجیح دادن، مهمتر شمردن
1- ذخیره کردن، برای روز مبادا گذاشتن، اندوختن 2- دور انداختن، دل کندن
کنار گذاردن، دور انداختن، دست کشیدن
طلاق گرفتن
تمام غذا یا نوشیدنی را خوردن
به زندان یا بیمارستان روانی فرستادن
به خاک سپردن، دفن کردن
کشتن
سر جای خود گذاشتن
عقب انداختن، موکول کردن
(ساعت) عقب کشیدن
زمین گذاشتن، گذاشتن (روی چیزی)
زمین گذاشتن، گذاشتن (روی چیزی)
نوشتن، یادداشت کردن (در لیست و غیره)
نوشتن، یادداشت کردن (در لیست و غیره)
گذاشتن (گوشی تلفن) (سر جای خود)
گذاشتن (گوشی تلفن) (سر جای خود)
گذاشتن، بیعانه دادن (پرداخت بخشی از مبلغ و تعهد به پرداخت کل آن در آینده)
گذاشتن، بیعانه دادن (پرداخت بخشی از مبلغ و تعهد به پرداخت کل آن در آینده)
کوچک کردن، تحقیر کردن
کوچک کردن، تحقیر کردن
گذاشتن، قرار دادن (نوزاد) (برای خواب)
گذاشتن، قرار دادن (نوزاد) (برای خواب)
خلاص کردن، کشتن (حیوان پیر یا بیمار یا مجروح برای جلوگیری از درد بیشتر)
خلاص کردن، کشتن (حیوان پیر یا بیمار یا مجروح برای جلوگیری از درد بیشتر)
سرکوب کردن، متوقف کردن (مخالف)
سرکوب کردن، متوقف کردن (مخالف)
کم کردن، پایین آوردن، کاهش دادن (قیمت یا هزینه)
کم کردن، پایین آوردن، کاهش دادن (قیمت یا هزینه)
فرود آوردن، به زمین نشاندن (خلبان)، فرود آمدن، به زمین نشستن (هواپیما و هلیکوپتر و غیره)
فرود آوردن، به زمین نشاندن (خلبان)، فرود آمدن، به زمین نشستن (هواپیما و هلیکوپتر و غیره)
فرود آوردن، به زمین نشاندن (خلبان)، فرود آمدن، به زمین نشستن (هواپیما و هلیکوپتر و غیره)
متوقف کردن (وسیلهی نقلیه)، پیاده کردن (شخص)
تحقیر، حرف تحقیرآمیز
کنار گذاشتن، برکنار کردن، عزل کردن
کنار گذاشتن، برکنار کردن، عزل کردن
نسبت دادن، ناشی (از چیزی) دانستن
نسبت دادن، ناشی (از چیزی) دانستن
کنار گذاشتن، ذخیره کردن، اندوختن
1- شاخوبرگ درآوردن 2- به عمل درآوردن، کوشیدن 3- پیشنهاد کردن 4- منتشر کردن، انتشار دادن 5- (کشتی) بندرگاه را ترککردن
پیشنهاد کردن، مطرح کردن
(ساعت) جلو کشیدن
درخواست دادن، پیشنهاد کردن، درخواست را تسلیم کردن
وقت صرف کردن، وقت گذاشتن
(دادخواست و شکایت) به ثبت رساندن
نصب کردن، کار گذاشتن
مداخله کردن، حرف کسی را قطع کردن، توی حرف کسی پریدن
(گیاه و نهال) کاشتن
درخواست کردن، داوطلب شدن
عقب انداختن، موکول کردن
ناراحت کردن، دلسرد کردن، متالم کردن
پوشیدن، تن کردن
وانمود کردن، به خود بستن
به کار انداختن، اعمال کردن، به کار گماردن
(وزن) اضافه کردن
مبالغه کردن، گزافهگویی کردن، غلو کردن، اغراق کردن
انجام دادن، اجرا کردن
دست انداختن
کسی را از چیزی مطلع کردن، آگاه کردن
(چراغ یا آتش) خاموش کردن
اعمال کردن، به کار بردن، اجرا کردن
ناراحت کردن، آزرده خاطر کردن
منتشر کردن
اخراج کردن، مرخص کردن
رابطه جنسی برقرار کردن
توضیح دادن، شرح دادن
به تاخیر انداختن، موکول کردن
به نتیجه رساندن
وصل کردن تلفن (شخصی به شخص دیگر)
بالا بردن
برافراشتن، بر پا کردن
در منزل خود جا دادن، پناه دادن
در ظرف گذاشتن، کنسرو کردن، بستهبندی کردن
(شمشیر) غلاف کردن
پیشنهاد کردن، مطرح کردن
پول کافی فراهم کردن
سو استفاده کردن از، سود بردن از، طعمه قرار دادن
تحمل کردن، کنار آمدن با (کسی یا چیزی ناخوشایند بدون اظهار گلایه)
(عامیانه) وانمود کردن، بهخود بستن، غلو کردن
(عامیانه) گول زدن
(عامیانه) بیا با هم دست بدهیم!، دست بده!
(انگلیس) خاتمه دادن، به پایان رساندن، (دکان چیزی را) تخته کردن
گرفتار مشکلات، در تنگنا
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «put» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/put