آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Bring

brɪŋ brɪŋ

گذشته‌ی ساده:

brought

شکل سوم:

brought

معنی bring | جمله با bring

noun adverb A2

آوردن، رساندن به، موجب شدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Come and bring the book too.

بیا و کتاب را هم بیاور.

His story brought tears to my eyes.

داستانش اشک در چشمانم جاری کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Money does not bring happiness.

پول، خوشی نمی‌آورد.

War brought death and famine.

جنگ مرگ و قحطی آورد.

Rest brings health.

استراحت سلامتی می‌آورد.

He didn't bring anything but shame on his family.

او برای خانواده‌اش چیزی جز شرم به بار نیاورد.

His generosity brought applause from the boys.

سخاوت او تحسین پسران را برانگیخت.

Today eggs bring a high price.

امروزه تخم‌مرغ خوب به فروش می‌رسد (بازار گرمی دارد).

to bring charges against someone

علیه کسی اقامه‌ی دعوی کردن

He brought his brother along.

او برادرش را همراه خود آورد.

The meeting was brought forward to Monday.

گردهمایی را به دوشنبه جلو انداختند.

A well-brought-up child.

بچه‌ای که خوب بار آمده است.

He didn't bring up the subject of money.

حرف پول را نزد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bring

  1. verb command a price
  1. verb file charges in court
    Synonyms:
    sue summon indict arraign cite appeal declare serve institute take to court prefer initiate legal action

Phrasal verbs

bring about

موجب شدن، سبب شدن، باعث شدن، سبب وقوع امری شدن، محقق کردن

bring along

به همراه آوردن

کمک به رشد کسی کردن

bring back

برگرداندن

به یاد کسی آوردن

bring down

غمگین کردن، ناراحت کردن

به زمین انداختن

قدرت را از دست یک فرمانروایی مشروع درآوردن

کاهش دادن قیمت، ارزان کردن

bring forth

ثمر آوردن، خلق کردن، تولید کردن

سبب شدن، موجب شدن

نمایاندن، نشان دادن

Phrasal verbs بیشتر

bring forward

جلو انداختن، تاریخ وقوع چیزی را جلو آوردن

bring in

کسب کردن، به دست آوردن، عاید کردن

bring off

موفق شدن در کاری که قبلاً بسیار سخت به نظر می‌رسیده، به‌ نتیجه‌ی موفقیت‌آمیزی رسیدن

bring on

(بیماری و سرفه و تب) موجب شدن، سبب شدن

bring out

آشکار کردن، پدیدار کردن

باعث رشد و توسعه شدن، پرورش دادن، باعث بالندگی شدن، شکوفا کردن

تولید و عرضه کردن، ایجاد کردن، به ظهور رساندن

بیان کردن، فاش کردن، ذکر کردن، به زبان آوردن

bring round

به هوش آوردن

bring to

(کشتی) لنگر انداختن

به‌ هوش آوردن

bring up

بزرگ کردن، بار آوردن، پرورش دادن، تربیت کردن

مطرح کردن، پیش کشیدن، اشاره کردن، ذکر کردن، عنوان کردن، بیان کردن (موضوعی خاص برای صحبت)

نمایش دادن، بالا آوردن، باز کردن (چیزی روی صفحه‌ی موبایل، کامپیوتر و...)

بالا آوردن، استفراغ کردن، قی کردن

Idioms

bring-and-buy sale

(انگلیس) حراج برای مصارف خیریه

bring down the house

موجب خنده‌ی شدید یا کف زدن حضار شدن

(عامیانه) مورد تشویق و کف زدن حضار قرار گرفتن

bring home the bacon

(عامیانه) 1- نان‌آور خانواده بودن 2- موفق شدن

1- نان‌آور خانواده بودن 2- موفق شدن

bring to light

آشکار کردن، پرده برداشتن، افشا کردن

آشکار کردن، افشا کردن، نمایاندن

bring up the rear

در عقب صف حرکت کردن، آخر از همه آمدن

(به‌ویژه در رژه و غیره) در عقب حرکت کردن، آخر (صف یا قطار اتومبیل‌ها و غیره) بودن

Idioms بیشتر

bring yourself to do something

خود را وادار به انجام کاری کردن

سوال‌های رایج bring

گذشته‌ی ساده bring چی میشه؟

گذشته‌ی ساده bring در زبان انگلیسی brought است.

شکل سوم bring چی میشه؟

شکل سوم bring در زبان انگلیسی brought است.

ارجاع به لغت bring

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bring» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bring

لغات نزدیک bring

پیشنهاد بهبود معانی