فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bring About

ˈbrɪŋəˈbaʊt brɪŋəˈbaʊt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb verb - transitive

موجب شدن، سبب شدن، باعث شدن، سبب وقوع امری شدن، محقق کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

He is working hard to bring about his biggest dream.

او سخت کار می‌کند تا بزرگ‌ترین آرزویش را محقق کند.

The protest aims to bring about social justice and equality.

هدف این اعتراض تخقق عدالت و برابری اجتماعی است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bring about

  1. verb cause success
    Synonyms:
    do achieve produce succeed effect realize secure manage accomplish create generate occasion effectuate make happen give rise to bring to pass compass draw on beget engender
    Antonyms:
    stop halt kill
  1. phrasal verb accomplish

ارجاع به لغت bring about

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bring about» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bring-about

لغات نزدیک bring about

پیشنهاد بهبود معانی