گذشتهی ساده:
createdشکل سوم:
createdسومشخص مفرد:
createsوجه وصفی حال:
creatingآفریدن، خلق کردن، بهوجود آوردن، هستی دادن به، ابداع کردن، احداث کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
create a part
(هنرپیشه) نقشی را برای اولین بار بازی کردن، نقش آفریدن
God created the world.
خداوند جهان را آفرید.
پدید آوردن، ایجاد کردن، برانگیختن، برپا کردن، موجب ... شدن، باعث ... شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Some factories create smoke.
برخی کارخانهها دود ایجاد میکنند.
to create noise
سر و صدا ایجاد کردن
(مقام، عنوان) منصوب کردن، گماشتن، کردن، دادن، اعطا کردن
to create one a judge
کسی را به منصب قضاوت گماشتن
He was created lord at the age of sixteen.
در شانزده سالگی به او عنوان لرد داده شد.
(در بریتانیا، عامیانه) قشقرق راه انداختن، المشنگه برپا کردن
Don't go near him while he's creating.
تا داد و بیدادش تمام نشده نزدش نرو.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «create» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/create