امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Coming

ˈkʌmɪŋ ˈkʌmɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    came
  • شکل سوم:

    come
  • سوم‌شخص مفرد:

    comes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
آینده، آمدن، ظهور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- during the coming weeks
- طی هفته‌های آینده
- the coming of spring
- فرا رسیدن بهار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد coming

  1. adjective approaching, promising
    Synonyms:
    about to happen advancing almost on one anticipated aspiring at hand certain close converging deserving docking drawing near due en route eventual expected fated foreseen forthcoming future gaining upon getting near immediate imminent impending in prospect instant in store in the offing in the wind in view marked near nearing next nigh oncoming ordained predestined preparing progressing prospective pursuing running after subsequent to be up-and-coming
  1. noun arrival
    Synonyms:
    accession advent approach landing reception
    Antonyms:
    departing departure exit going leaving

Idioms

ارجاع به لغت coming

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «coming» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/coming

لغات نزدیک coming

پیشنهاد بهبود معانی