با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Coming

ˈkʌmɪŋ ˈkʌmɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    came
  • شکل سوم:

    come
  • سوم‌شخص مفرد:

    comes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
آینده، آمدن، ظهور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- during the coming weeks
- طی هفته‌های آینده
- the coming of spring
- فرا رسیدن بهار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد coming

  1. adjective approaching, promising
    Synonyms: about to happen, advancing, almost on one, anticipated, aspiring, at hand, certain, close, converging, deserving, docking, drawing near, due, en route, eventual, expected, fated, foreseen, forthcoming, future, gaining upon, getting near, immediate, imminent, impending, in prospect, instant, in store, in the offing, in the wind, in view, marked, near, nearing, next, nigh, oncoming, ordained, predestined, preparing, progressing, prospective, pursuing, running after, subsequent, to be, up-and-coming
  2. noun arrival
    Synonyms: accession, advent, approach, landing, reception
    Antonyms: departing, departure, exit, going, leaving

Idioms

ارجاع به لغت coming

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «coming» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/coming

لغات نزدیک coming

پیشنهاد بهبود معانی