آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Immediate

    ɪˈmiːdiət ɪˈmiːdiət

    صفت تفضیلی:

    more immediate

    صفت عالی:

    most immediate

    معنی immediate | جمله با immediate

    adjective B2

    بی‌درنگ، فوری، بدون‌فاصله، بی‌واسطه، آنی، ضروری

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    Only the immediate family was present.

    فقط اعضای نزدیک خانواده حضور داشتند.

    immediate heir

    وارث بلافصل

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He had cancer but the immediate cause of his death was choking on food.

    او سرطان داشت؛ ولی علت اصلی مرگش، گیر کردن غذا در گلو بود.

    an immediate need for help

    نیاز فوری به کمک

    immediate expenses

    هزینه‌های فوری

    Her father wanted an immediate marriage.

    پدرش خواهان عروسی فوری بود.

    adjective

    دیوار به دیوار، نزدیک، خویشاوند نزدیک (والدین و برادران و خواهران)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    my immediate neighbors

    همسایه‌های دیوار‌به‌دیوار من

    adjective

    (در وراثت و جانشینی) نفر بعد، ولیعهد

    adjective

    بلافصل، مستقیم، دست اول، راست

    Bring the chemicals into immediate contact.

    تماس مستقیم بین مواد شیمیایی برقرار کنید.

    adjective

    (مستقیماً درک شده یا متوجه شده) غریزی، فطری

    an immediate inference

    استنتاج غریزی

    immediate knowledge

    دانش فطری

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد immediate

    1. adjective instantaneous; without delay
      Synonyms:
      instant now present current prompt urgent pressing critical on hand existing at once up-to-date live actual extant at this moment present time first next hair-trigger
      Antonyms:
      later eventually never
    1. adjective near, next
      Synonyms:
      nearby close adjacent proximate proximal nigh nearest direct near-at-hand contiguous recent primary firsthand
      Antonyms:
      far distant away

    Collocations

    the immediate past (or future)

    گذشته‌ی (آینده‌ی) نزدیک

    سوال‌های رایج immediate

    صفت تفضیلی immediate چی میشه؟

    صفت تفضیلی immediate در زبان انگلیسی more immediate است.

    صفت عالی immediate چی میشه؟

    صفت عالی immediate در زبان انگلیسی most immediate است.

    ارجاع به لغت immediate

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «immediate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/immediate

    لغات نزدیک immediate

    • - immeasurably
    • - immediacy
    • - immediate
    • - immediate cause
    • - immediate constituent
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    log on loki long-distance long opening hours longtime merci merciful metrical mildly missy needless newsstand nexus nighttime nighty-night میلیونر قورباغه موذن ایتالیا ضامن ضمانت ضمانت کردن ضمانت‌نامه تضمین تضمین کردن رضایت‌نامه عزم عزیمت عزیمت کردن متملق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.