Proximate

ˈprɑːksəmət ˈprɒksɪmət
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
نزدیک، پیوسته، بی‌فاصله، مستقیم، تقریبی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد proximate

  1. adjective Not far from another in space, time, or relation
    Synonyms: near, close, nearby, adjacent, contiguous, direct, immediate, forthcoming, imminent, nigh, next
    Antonyms: ultimate
  2. adjective About to occur at any moment
    Synonyms: imminent, impending, momentary
  3. adjective Very near or next, as in space, time, or order.
    Synonyms: close

ارجاع به لغت proximate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «proximate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/proximate

لغات نزدیک proximate

پیشنهاد بهبود معانی