فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Proximity

prɑːkˈsɪmət̬i prɒkˈsɪməti

شکل جمع:

proximities

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable formal C2

نزدیکی، مجاورت، هم‌جواری، جوار، قرابت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

the proximity of the hospital to our house

نزدیکی بیمارستان به خانه‌ی ما

in the proximity of the church

در جوار کلیسا

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد proximity

  1. noun nearness to something
    Synonyms:
    closeness vicinity immediacy nearness adjacency togetherness contiguity juxtaposition concurrence contiguousness propinquity appropinquity
    Antonyms:
    distance remoteness

ارجاع به لغت proximity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «proximity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/proximity

لغات نزدیک proximity

پیشنهاد بهبود معانی