فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Propinquity

prəˈpɪŋkwəti prəˈpɪŋkwəti

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable formal

(از نظر فاصله‌ی زمانی یا مکانی) نزدیکی، شباهت، قرابت، مجاورت

The propinquity of the houses made it easy for neighbors to interact regularly.

مجاورت خانه‌ها تعامل مکرر همسایه‌ها با یکدیگر را راحت کرده بود.

Their propinquity in interests led to an instant connection.

شباهت آن‌ها از نظر علایق‌شان منجر به ارتباطی آنی شد.

noun uncountable formal

(از نظر نسبت خونی یا خانوادگی) خویشی، خویشاوندی، نزدیکی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Our propinquity is evident in the way we support and care for one another.

خویشی ما از شیوه‌ی حمایت و مراقبت کردنمان از یکدیگر مشخص است.

the unbreakable propinquity

خویشاوندی ناگسستنی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد propinquity

  1. noun proximity
    Synonyms:
    nearness closeness vicinity connection relationship affinity contiguity togetherness kinship solidarity concurrence
  1. noun kinship
    Synonyms:
    connection affiliation consanguinity

ارجاع به لغت propinquity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «propinquity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/propinquity

لغات نزدیک propinquity

پیشنهاد بهبود معانی