با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Solidarity

ˌsɑːlɪˈderət̬i ˌsɒləˈdærəti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1
اتحاد، وحدت، انسجام، به‌هم‌پیوستگی، همکاری، هم‌بستگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- They showed solidarity by participating in the protest.
- آن‌ها با شرکت در تظاهرات اتحاد خود را نشان دادند.
- Solidarity among the team members strengthened their bond.
- هم‌بستگی بین اعضای تیم باعث تقویت پیوند آن‌ها شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد solidarity

  1. noun unity
    Synonyms: accord, agreement, alliance, comradeship, confederation, consensus, federation, fellowship, harmony, indivisibility, oneness, sameness, support, teamwork, unanimity, undividedness, unification, uniformity, union

لغات هم‌خانواده solidarity

ارجاع به لغت solidarity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «solidarity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/solidarity

لغات نزدیک solidarity

پیشنهاد بهبود معانی