فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fellowship

ˈfeloʊʃɪp ˈfeləʊʃɪp

شکل جمع:

fellowships

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

رفاقت، دوستی، هم‌صحبتی، معاشرت کردن، کمک هزینه تحصیلی، عضویت، پژوهانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

He enjoyed the fellowship of other poets.

او از هم‌نشینی با شعرای دیگر لذت می‌برد.

their fellowship in crime

هم‌دستی آنان در تبهکاری

نمونه‌جمله‌های بیشتر

We must learn to live in fellowship with nature and other creatures.

بایستی بیاموزیم که با طبیعت و موجودات دیگر هم‌زیستی کنیم.

the Fellowship of Christian Athletes

انجمن ورزشکاران مسیحی

I received a fellowship in the field of English Literature.

من در رشته‌ی ادبیات انگلیسی بورس تحصیلی دریافت کردم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fellowship

  1. noun sociability, association
    Synonyms:
    company society association companionship friendliness acquaintance camaraderie intimacy conviviality familiarity togetherness amity alliance companionability kindliness club league order guild communion comradeship sodality

ارجاع به لغت fellowship

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fellowship» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fellowship

لغات نزدیک fellowship

پیشنهاد بهبود معانی