شکل جمع:
fellowshipsرفاقت، دوستی، همصحبتی، معاشرت کردن، کمک هزینه تحصیلی، عضویت، پژوهانه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He enjoyed the fellowship of other poets.
او از همنشینی با شعرای دیگر لذت میبرد.
their fellowship in crime
همدستی آنان در تبهکاری
We must learn to live in fellowship with nature and other creatures.
بایستی بیاموزیم که با طبیعت و موجودات دیگر همزیستی کنیم.
the Fellowship of Christian Athletes
انجمن ورزشکاران مسیحی
I received a fellowship in the field of English Literature.
من در رشتهی ادبیات انگلیسی بورس تحصیلی دریافت کردم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fellowship» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fellowship