آشنایی، انس
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My familiarity with Morteza started forty years ago.
دوستی من با مرتضی چهل سال پیش شروع شد.
He addresses his teachers with familiarity.
او با معلمهایش بهطور خودمانی صحبت میکند.
She should not permit familiarities in public.
او نباید اجازه بدهد که در حضور دیگران کسی نسبت به او برخورد خودمانی داشته باشد.
Her familiarity with the works of Shakespear is astounding.
تبحر او در آثار شکسپیر شگفتانگیز است.
آشنایی زیاد (با کسی) موجب کوچکپنداری (او) میشود.
(عامیانه) آبستن، حامله
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «familiarity» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/familiarity