آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Grasp

    ɡræsp ɡrɑːsp

    وجه وصفی حال:

    grasping

    معنی grasp | جمله با grasp

    noun verb - transitive adverb C1

    فراچنگ کردن، بچنگ آوردن، گیر آوردن، فهمیدن، چنگزدن، قاپیدن، اخذ، چنگ زنی، فهم

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    The policeman grasped my hand.

    پاسبان دستم را محکم گرفت.

    I could not loosen his grasp.

    نتوانستم از چنگش فرار کنم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I did not grasp your meaning.

    منظور شما را نفهمیدم.

    He grasped at my offer.

    پیشنهادم را با اشتیاق پذیرفت.

    His grasp of mathematics is extraordinary.

    فهم ریاضی او فوق‌العاده است.

    Could not escape his grasp.

    نتوانستم از گیر او فرار کنم.

    Success was almost within grasp.

    موفقیت تقریباً قابل حصول بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد grasp

    1. noun hold, grip
      Synonyms:
      possession grip clasp clench clinch embrace purchase clamp clutches grapple cinch lug butt tenure
      Antonyms:
      release avoidance
    1. noun understanding
      Synonyms:
      knowledge awareness comprehension realization perception mastery ken
      Antonyms:
      ignorance misunderstanding misconception
    1. verb grab
      Synonyms:
      take catch hold seize snatch clutch grip clasp take hold of land collar hook bag grapple corral clinch enclose glom
      Antonyms:
      release let go
    1. verb understand
      Synonyms:
      get see know comprehend realize perceive follow catch take appreciate accept apprehend make fathom cognize envisage have take in pick up dig catch on get the picture get the drift latch on compass
      Antonyms:
      misunderstand not get

    سوال‌های رایج grasp

    وجه وصفی حال grasp چی میشه؟

    وجه وصفی حال grasp در زبان انگلیسی grasping است.

    ارجاع به لغت grasp

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «grasp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grasp

    لغات نزدیک grasp

    • - grapy
    • - gras
    • - grasp
    • - grasp (or clutch or catch) at a straw
    • - grasp the importance of
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.