گذشتهی ساده:
fathomedشکل سوم:
fathomedسومشخص مفرد:
fathomsوجه وصفی حال:
fathomingشکل جمع:
fathomsقولاج (واحد عمقپیمایی دریایی) اندازه گرفتن، عمقپیمایی کردن، درک کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His motives are difficult to fathom.
درک انگیزههای او مشکل است.
Ever since the dawn of history, man has tried to fathom the universe.
از بدو تاریخ تاکنون بشر کوشیدهاست که از دنیا سردربیاورد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fathom» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fathom