گذشتهی ساده:
gaugedشکل سوم:
gaugedسومشخص مفرد:
gaugesوجه وصفی حال:
gaugingشکل جمع:
gaugesاین لغت به شکل gage نیز نوشته میشود ولی شکل نوشتاری gauge رایج است.
سنجیدن (بهویژه با استفاده از دستگاه اندازهگیری)
Can you help me gauge the distance between the two buildings?
آیا میتوانید به من کمک کنید تا فاصلهی بین این دو ساختمان را بسنجیم؟
He gaged the temperature of the room.
دمای اتاق را سنجید.
ارزیابی کردن (معمولاً احساسات مردم)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She tried to gauge his reaction to the news.
سعی کرد واکنش او به این خبر را ارزیابی کند.
The therapist used various techniques to gauge the patient's mental state.
درمانگر از تکنیکهای مختلفی برای ارزیابی وضعیت روانی بیمار استفاده کرد.
سوراخ کردن (لالهی گوش) (برای قرار دادن زیورآلات)
Are you planning to gauge your earlobe?
آیا قصد داری لالهی گوشت را سوراخ کنی؟
My friend wants to gauge his earlobes.
دوستم میخواهد لالهی گوشش را سوراخ کند.
(در ترکیب) –سنج (وسیلهی اندازهگیری)
Please keep an eye on the temperature gauge to ensure the room doesn't become too hot.
لطفاً مراقب دماسنج باشید تا اتاق خیلی داغ نشود.
I need to empty the rain gauge.
باید بارانسنج را خالی کنم.
فشارسنج (دستگاهی برای اندازهگیری فشار هوا در لاستیک)
The mechanic used a gauge to check the tire pressure.
مکانیک برای بررسی فشار باد لاستیک از فشارسنج استفاده کرد.
The gauge showed that the tire pressure was too low.
فشارسنج نشان داد که فشار باد لاستیک خیلی کم است.
(راهآهن) فاصلهی بین ریلها
The railway engineers measured the gauge.
مهندسان راهآهن فاصلهی بین ریلها را اندازهگیری کردند.
The railway company invested in new equipment to measure the gauge accurately.
شرکت راهآهن برای اندازهگیری دقیق فاصلهی بین ریلها روی تجهیزات جدید سرمایهگذاری کرد.
ضخامت (درموردِ سیم و صفحهی فلزی)
The engineer needed to determine the gauge of the wires used in the electrical circuit.
مهندس باید ضخامت سیمهای مورد استفاده در مدار الکتریکی را تعیین کند.
She checked the gauge to ensure the wire was thick enough.
ضخامت را بررسی کرد تا مطمئن شود که سیم به اندازهی کافی ضخیم است.
قطر داخلی (لوله)
Please check the gauge of the hose.
لطفاً قطر داخلی شلنگ را بررسی کنید.
The mechanic used a special tool to measure the gauge of the exhaust pipe.
مکانیک از ابزار خاصی برای اندازهگیری قطر داخلی لولهی اگزوز استفاده کرد.
معیار (برای قضاوت)
The number of attendees is a good gauge of the event's popularity.
تعداد شرکتکنندگان معیار خوبی برای محبوبیت این رویداد است.
Customer feedback acts as an important gauge of product satisfaction.
بازخورد مشتری معیار مهمی برای رضایت محصول است.
سوراخ (در لالهی گوش)
The nurse cleaned the gauge.
پرستار سوراخ را تمیز کرد.
The gauge was so big.
این سوراخ بسیار بزرگ بود.
پیرسینگ (در لالهی گوش)
The gauge in his earlobe was a symbol of his artistic personality.
پیرسینگ لالهی گوشش نمادی از شخصیت هنریاش بود.
The shop had a wide selection of colorful gauges.
این مغازه طیف گستردهای از پیرسینگهای رنگارنگ را داشت.
انگلیسی آمریکایی (صفتساز) –گیجی (برای بیان عرض فضای داخل استوانه بهویژه داخل لولهی تفنگ)
He cleaned his twelve-gauge shotgun.
تفنگ ساچمهای دوازدهگیجیاش را تمیز کرد.
She held a twelve-gauge shotgun tightly.
تفنگ ساچمهای دوازدهگیجیاش را محکم در دست داشت.
(کشتیرانی) موقعیت نسبی (کشتی) (نسبت به باد و همچنین کشتی دیگر)
maintaining a favorable gauge
حفظ موقعیت نسبی مطلوب
The captain checked the gauge.
کاپیتان موقعیت نسبی را بررسی کرد.
لولهی آبنما، لولهی شیشهای ارتفاعنما
قطر سیم، ضخامت سیم، نمرهی سیم
شیر نمونهگیری، شیر سنجش
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gauge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gauge