آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Gauge

ɡeɪdʒ ɡeɪdʒ

گذشته‌ی ساده:

gauged

شکل سوم:

gauged

سوم‌شخص مفرد:

gauges

وجه وصفی حال:

gauging

شکل جمع:

gauges

توضیحات:

این لغت به شکل gage نیز نوشته می‌شود ولی شکل نوشتاری gauge رایج است.

معنی gauge | جمله با gauge

verb - transitive

سنجیدن (به‌ویژه با استفاده از دستگاه اندازه‌گیری)

Can you help me gauge the distance between the two buildings?

آیا می‌توانید به من کمک کنید تا فاصله‌ی بین این دو ساختمان را بسنجیم؟

He gaged the temperature of the room.

دمای اتاق را سنجید.

verb - transitive

ارزیابی کردن (معمولاً احساسات مردم)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

She tried to gauge his reaction to the news.

سعی کرد واکنش او به این خبر را ارزیابی کند.

The therapist used various techniques to gauge the patient's mental state.

درمانگر از تکنیک‌های مختلفی برای ارزیابی وضعیت روانی بیمار استفاده کرد.

verb - transitive

سوراخ کردن (لاله‌ی گوش) (برای قرار دادن زیورآلات)

Are you planning to gauge your earlobe?

آیا قصد داری لاله‌ی گوشت را سوراخ کنی؟

My friend wants to gauge his earlobes.

دوستم می‌خواهد لاله‌ی گوشش را سوراخ کند.

noun countable

ابزار سنجش (وسیله‌ی اندازه‌گیری)

Please keep an eye on the temperature gauge to ensure the room doesn't become too hot.

لطفاً مراقب دماسنج باشید تا اتاق خیلی داغ نشود.

I need to empty the rain gauge.

باید باران‌سنج را خالی کنم.

noun countable

فشارسنج (دستگاهی برای اندازه‌گیری فشار هوا در لاستیک)

The mechanic used a gauge to check the tire pressure.

مکانیک برای بررسی فشار باد لاستیک از فشارسنج استفاده کرد.

The gauge showed that the tire pressure was too low.

فشارسنج نشان داد که فشار باد لاستیک خیلی کم است.

noun countable

(راه‌آهن) فاصله‌ی بین ریل‌ها

The railway engineers measured the gauge.

مهندسان راه‌آهن فاصله‌ی بین ریل‌ها را اندازه‌گیری کردند.

The railway company invested in new equipment to measure the gauge accurately.

شرکت راه‌آهن برای اندازه‌گیری دقیق فاصله‌ی بین ریل‌ها روی تجهیزات جدید سرمایه‌گذاری کرد.

noun countable

ضخامت (درموردِ سیم و صفحه‌ی فلزی)

The engineer needed to determine the gauge of the wires used in the electrical circuit.

مهندس باید ضخامت سیم‌های مورد استفاده در مدار الکتریکی را تعیین کند.

She checked the gauge to ensure the wire was thick enough.

ضخامت را بررسی کرد تا مطمئن شود که سیم به اندازه‌ی کافی ضخیم است.

noun countable

انگلیسی آمریکایی قطر داخلی (لوله)

در انگلیسی بریتانیایی از bore استفاده می‌شود.

Please check the gauge of the hose.

لطفاً قطر داخلی شلنگ را بررسی کنید.

The mechanic used a special tool to measure the gauge of the exhaust pipe.

مکانیک از ابزار خاصی برای اندازه‌گیری قطر داخلی لوله‌ی اگزوز استفاده کرد.

noun singular

معیار (برای قضاوت)

The number of attendees is a good gauge of the event's popularity.

تعداد شرکت‌کنندگان معیار خوبی برای محبوبیت این رویداد است.

Customer feedback acts as an important gauge of product satisfaction.

بازخورد مشتری معیار مهمی برای رضایت محصول است.

noun countable

سوراخ (در لاله‌ی گوش)

The nurse cleaned the gauge.

پرستار سوراخ را تمیز کرد.

The gauge was so big.

این سوراخ بسیار بزرگ بود.

noun countable

پیرسینگ (در لاله‌ی گوش)

The gauge in his earlobe was a symbol of his artistic personality.

پیرسینگ لاله‌ی گوشش نمادی از شخصیت هنری‌اش بود.

The shop had a wide selection of colorful gauges.

این مغازه طیف گسترده‌ای از پیرسینگ‌های رنگارنگ را داشت.

suffix

انگلیسی آمریکایی (gauge-) گیجی (برای بیان عرض فضای داخل استوانه به‌ویژه داخل لوله‌ی تفنگ)

در انگلیسی بریتانیایی از bore- استفاده می‌شود.

He cleaned his twelve-gauge shotgun.

تفنگ ساچمه‌ای دوازده‌گیجی‌اش را تمیز کرد.

She held a twelve-gauge shotgun tightly.

تفنگ ساچمه‌ای دوازده‌گیجی‌اش را محکم در دست داشت.

noun countable

(کشتی‌رانی) موقعیت نسبی کشتی (نسبت به باد و همچنین کشتی دیگر)

The captain checked the gauge.

کاپیتان موقعیت نسبی را بررسی کرد.

The captain tried to maintain the weather gauge to gain advantage over the enemy ship.

ناخدا سعی کرد موقعیت نسبی را حفظ کند تا بر کشتی دشمن برتری داشته باشد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

maintaining a favorable gauge

حفظ موقعیت نسبی مطلوب

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد gauge

  1. noun a means by which individuals are compared and judged
    Antonyms:
  1. noun accepted or approved instance or example of a quantity or quality against which others are judged or measured or compared
    Synonyms:
    standard of measurement

Collocations

gauge glass

لوله‌ی آب‌نما، لوله‌ی شیشه‌ای ارتفاع‌نما

gauge of wire

قطر سیم، ضخامت سیم، نمره‌ی سیم

gauge valve

شیر نمونه‌گیری، شیر سنجش

gauge reaction

سنجیدن واکنش، ارزیابی عکس‌العمل

سوال‌های رایج gauge

گذشته‌ی ساده gauge چی میشه؟

گذشته‌ی ساده gauge در زبان انگلیسی gauged است.

شکل سوم gauge چی میشه؟

شکل سوم gauge در زبان انگلیسی gauged است.

شکل جمع gauge چی میشه؟

شکل جمع gauge در زبان انگلیسی gauges است.

وجه وصفی حال gauge چی میشه؟

وجه وصفی حال gauge در زبان انگلیسی gauging است.

سوم‌شخص مفرد gauge چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد gauge در زبان انگلیسی gauges است.

ارجاع به لغت gauge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gauge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gauge

لغات نزدیک gauge

پیشنهاد بهبود معانی