آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۹ دی ۱۴۰۲

    Benchmark

    ˈbentʃmɑːrk ˈbentʃmɑːk

    گذشته‌ی ساده:

    benchmarked

    شکل سوم:

    benchmarked

    سوم‌شخص مفرد:

    benchmarks

    وجه وصفی حال:

    benchmarking

    شکل جمع:

    benchmarks

    توضیحات:

    شکل نوشتاری دیگر این لغت در معنای دوم: bench mark

    معنی benchmark | جمله با benchmark

    noun countable C1

    ملاک، محک، معیار (برای مقایسه)

    The company's success in the market set a new benchmark for the industry.

    موفقیت این شرکت در بازار معیار جدیدی را برای این صنعت ایجاد کرد.

    The athlete's record-breaking performance set a new benchmark in the sport.

    رکوردشکنی این ورزشکار معیار جدیدی را در این ورزش به وجود آورد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Economic progress is not the only benchmark for success.

    پیشرفت اقتصادی یگانه محک موفقیت نیست.

    noun

    کامپیوتر بنچمارک (آزمونی برای توان پردازش سامانه‌ی رایانه‌ای مشتمل بر سخت‌افزار و نرم‌افزار)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    The benchmark score for my computer's graphics card was above average.

    امتیاز بنچمارک کارت گرافیک کامپیوتر من بالاتر از حد متوسط بود.

    We need to run a benchmark test to compare the performance of different software programs.

    برای مقایسه‌ی عملکرد نرم‌افزارهای مختلف باید آزمون بنچمارک را انجام دهیم.

    noun countable

    (نقشه‌برداری) نشان ترازیابی، بنچ‌مارک

    The benchmark served as a reference point for future measurements.

    این نشان ترازیابی به عنوان نقطه‌ی مرجع برای اندازه‌گیری‌های آتی عمل می‌کند.

    The topographic surveyor relied on the bench mark to accurately map the area.

    نقشه‌بردار توپوگرافی برای نقشه‌برداری دقیق منطقه بر بنچ‌مارک تکیه کرد.

    verb - transitive

    کسب‌وکار ارزیابی کردن (محصول رقیب یا شیوه‌های تجاری) به منظور بهبود عملکرد شرکت خود))

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کسب‌وکار

    مشاهده

    We need to benchmark our competitors' advertising strategies.

    باید استراتژی‌های تبلیغاتی رقبای خود را ارزیابی کنیم.

    The company decided to benchmark their rival's customer service practices.

    این شرکت تصمیم گرفت شیوه‌های خدمات مشتری رقیب خود را ارزیابی کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد benchmark

    1. noun reference point
      Synonyms:
      standard measure criterion yardstick gauge touchstone

    سوال‌های رایج benchmark

    گذشته‌ی ساده benchmark چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده benchmark در زبان انگلیسی benchmarked است.

    شکل سوم benchmark چی میشه؟

    شکل سوم benchmark در زبان انگلیسی benchmarked است.

    شکل جمع benchmark چی میشه؟

    شکل جمع benchmark در زبان انگلیسی benchmarks است.

    وجه وصفی حال benchmark چی میشه؟

    وجه وصفی حال benchmark در زبان انگلیسی benchmarking است.

    سوم‌شخص مفرد benchmark چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد benchmark در زبان انگلیسی benchmarks است.

    ارجاع به لغت benchmark

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «benchmark» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/benchmark

    لغات نزدیک benchmark

    • - bencher
    • - benchley
    • - benchmark
    • - benchmarking
    • - bend
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.