گذشتهی ساده:
benchmarkedشکل سوم:
benchmarkedسومشخص مفرد:
benchmarksوجه وصفی حال:
benchmarkingشکل جمع:
benchmarksشکل نوشتاری دیگر این لغت در معنای دوم: bench mark
ملاک، محک، معیار (برای مقایسه)
The company's success in the market set a new benchmark for the industry.
موفقیت این شرکت در بازار معیار جدیدی را برای این صنعت ایجاد کرد.
The athlete's record-breaking performance set a new benchmark in the sport.
رکوردشکنی این ورزشکار معیار جدیدی را در این ورزش به وجود آورد.
Economic progress is not the only benchmark for success.
پیشرفت اقتصادی یگانه محک موفقیت نیست.
کامپیوتر بنچمارک (آزمونی برای توان پردازش سامانهی رایانهای مشتمل بر سختافزار و نرمافزار)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The benchmark score for my computer's graphics card was above average.
امتیاز بنچمارک کارت گرافیک کامپیوتر من بالاتر از حد متوسط بود.
We need to run a benchmark test to compare the performance of different software programs.
برای مقایسهی عملکرد نرمافزارهای مختلف باید آزمون بنچمارک را انجام دهیم.
(نقشهبرداری) نشان ترازیابی، بنچمارک
The benchmark served as a reference point for future measurements.
این نشان ترازیابی به عنوان نقطهی مرجع برای اندازهگیریهای آتی عمل میکند.
The topographic surveyor relied on the bench mark to accurately map the area.
نقشهبردار توپوگرافی برای نقشهبرداری دقیق منطقه بر بنچمارک تکیه کرد.
کسبوکار ارزیابی کردن (محصول رقیب یا شیوههای تجاری) به منظور بهبود عملکرد شرکت خود))
We need to benchmark our competitors' advertising strategies.
باید استراتژیهای تبلیغاتی رقبای خود را ارزیابی کنیم.
The company decided to benchmark their rival's customer service practices.
این شرکت تصمیم گرفت شیوههای خدمات مشتری رقیب خود را ارزیابی کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «benchmark» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/benchmark