آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Measure

    ˈmeʒər ˈmeʒə

    گذشته‌ی ساده:

    measured

    شکل سوم:

    measured

    سوم‌شخص مفرد:

    measures

    وجه وصفی حال:

    measuring

    شکل جمع:

    measures

    معنی measure | جمله با measure

    noun countable B2

    اندازه، پیمانه، مقیاس، واحد، میزان، پایه، درجه، اقدام

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    metric measure

    واحد سنجش بر حسب متر

    She took my measure for a coat.

    اندازه‌ی مرا برای یک پالتو گرفت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    made to measure

    ساخته شده طبق اندازه

    noun countable

    اندازه گیری، سنجش، پیمایش، برآورد، ارزیابی، معیار، یکان سنجش، سنجه، سنجانه (مانند: متر و یارد و اینچ و لیتر)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    noun countable

    غذا و آشپزی گنجایی، ظرفیت، کیل

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    He measured out three cups of flour.

    او سه فنجان آرد پیمانه کرد.

    noun countable

    حد (حدود)، محدوده، گسترش، وسعت، کار

    to remain within measure

    از حد تجاوز نکردن

    angry beyond measure

    بیش از حد عصبانی

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The new measure restricts handgun ownership.

    مصوبه‌ی جدید داشتن هفت‌تیر را محدود می‌کند.

    God's bounties are beyond measure.

    نعمت‌های پروردگار حدی ندارد.

    noun countable

    (مجلس شورا) مصوبه، لایحه

    noun countable

    (شعر) وزن شعر، بحر، آهنگ

    verb - transitive

    پیمانه کردن، درآمدن، اندازه نشان دادن، اندازه داشتن

    safety measures

    اقدامات احتیاطی

    The government has taken the necessary measures to combat inflation.

    دولت برای مبارزه با تورم اقدامات لازم را به عمل آورده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    This pole measures 5 meters.

    این دیرک 5 متر است.

    to measure a speech by the listeners' reactions

    سخنرانی را از روی واکنش شنوندگان ارزیابی کردن

    to measure one's skill against another's

    مهارت خود را با مهارت کسی دیگر مقایسه کردن

    He measures success by salary.

    او موفقیت را با (میزان) حقوق می‌سنجد.

    to measure one's foe

    دشمن خود را برآورد‌کردن

    to measure the length of the table

    درازای میز را اندازه گرفتن

    to measure the snowfall

    ریزش برف را اندازه گرفتن

    We applied measures to prevent the spread of infection.

    دست به کار شدیم تا جلو گسترش عفونت را بگیریم.

    to take the measure of the present crisis

    بحران فعلی را ارزیابی کردن

    take measures to stop someone

    برای متوقف کردن کسی اقدام کردن

    according to the measure of their wealth

    بر طبق مقدار ثروتشان

    in large measure

    به میزان زیاد

    weights and measures

    اوزان و مقیاسات

    broad measure

    سنجه‌ی پهنا

    a quart measure

    پیمانه‌ی یک کوارتی

    verb - transitive

    برآوردکردن، (با مقایسه) داوری کردن، ارزیابی کردن، به حساب آوردن، ورانداز کردن

    verb - transitive

    (حرف یا عمل) با دقت ادا کردن، سنجیده عمل کردن، سنجیده سخن گفتن

    verb - intransitive

    اندازه گرفتن، سنجدین

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد measure

    1. noun portion, scope
      Synonyms:
      part share amount quantity extent degree size scope volume sum bulk capacity range reach dimension height depth breadth distance duration weight mass amplitude magnitude proportion ratio quota ration allotment allowance span frequency fix shot hit bang nip slug strength meed quantum admeasurement admensuration mensuration
    1. noun standard, rule
      Synonyms:
      norm rule model pattern example method system test criterion gauge scale type yardstick benchmark canon meter trial touchstone
    1. noun preventive or institutive action
      Synonyms:
      action act deed move step control restraint limit limitation means resource device expedient shift maneuver agency effort course procedure proceeding project proposal proposition resort makeshift stopgap strategem bounds moderation
      Antonyms:
      inaction ignorance
    1. noun bill, law
      Synonyms:
      law act statute enactment proposal project proposition resolution
    1. noun beat, rhythm
      Synonyms:
      rhythm time tempo cadence meter accent stress stroke throb tune swing melody step verse division rhyme vibration
    1. verb calculate, judge
      Synonyms:
      compute determine figure assess evaluate gauge estimate rate value weigh check adjust adapt regulate align fit average blend level size time mark grade graduate scale read reckon survey judge choose limit bound portion delimit demarcate quantify calibrate check out look over size up take account mete pace off plumb mark out line rule peg sound beat dope out eye caliper gradate shade rhyme square stroke
      Antonyms:
      guess estimate

    Phrasal verbs

    measure out

    روی زمین دراز به دراز افتادن یا پرت شدن، (با اندازه‌گیری) تقسیم یا تقسیط کردن

    measure up

    مناسب بودن، واجد شرایط بودن

    از عهده برآمدن، به درد کاری خوردن

    measure up to

    (انتظارات یا معیارها یا شرایط لازم) واجد بودن، از عهده برآمدن، دارا بودن

    Collocations

    beyond measure

    بیش از حد، بیش از اندازه، بی‌حد، بسیار

    in a measure

    تا اندازه‌ای، تا درجه‌ی به‌خصوصی، تا حدی

    measure one's length

    (لباس) خیاط‌دوخته (در برابر: آماده یا پیش‌دوخته شده)، دوخته شده به اندازه‌ی شخص

    measure swords

    1- شمشیربازی کردن 2- جنگیدن، هم‌داوی کردن

    take measures

    اقدام کردن، دست به کار شدن، یازیدن

    Collocations بیشتر

    take someone's measure

    (لیاقت یا کارایی یا تخصص) کسی را سنجیدن

    Idioms

    for good measure

    اضافه (بر چیزهای دیگر)، به عنوان پاداش

    tread a measure

    رقصیدن، پایکوبی کردن

    لغات هم‌خانواده measure

    • noun
      measure, measurement
    • adjective
      measurable, measured, measureless
    • verb - transitive
      measure
    • adverb
      measurably

    سوال‌های رایج measure

    گذشته‌ی ساده measure چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده measure در زبان انگلیسی measured است.

    شکل سوم measure چی میشه؟

    شکل سوم measure در زبان انگلیسی measured است.

    شکل جمع measure چی میشه؟

    شکل جمع measure در زبان انگلیسی measures است.

    وجه وصفی حال measure چی میشه؟

    وجه وصفی حال measure در زبان انگلیسی measuring است.

    سوم‌شخص مفرد measure چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد measure در زبان انگلیسی measures است.

    ارجاع به لغت measure

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «measure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/measure

    لغات نزدیک measure

    • - measurable
    • - measurably
    • - measure
    • - measure one's length
    • - measure out
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.