با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Inaction

ɪnˈækʃn ɪnˈækʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    inactions

معنی

noun
ناکنش، بی‌کاری، بی‌حرکتی، بیهودگی، بی‌اثری، بدون فعالیت، سستی، بی‌حالی، تنبلی، رکود، سکون

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inaction

  1. noun A lack of action or activity
    Synonyms: inactivity, idleness, inertness, stagnation, acedia, deferral, deliquescence, depression, doldrums, dormancy, ennui, fecklessness, indolence, inertia, inoperativeness, lassitude, lethargy, otiosity, passivity, quiescence, quietude, slothfulness, stasis, suspension, torpidity, torpor, inactiveness
    Antonyms: action
  2. adjective
    Synonyms: anergic, comatose, deliquescent, dormant, faineant, feckless, inactive, inanimate, indolent, inoperative, latent, lethargic, otiose, quiescent, sedentary, slothful, supine, torpid, withdrawn

ارجاع به لغت inaction

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inaction» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inaction

لغات نزدیک inaction

پیشنهاد بهبود معانی