فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Inactivate

ˌɪˈnæktɪˌvet ˌɪnˈæktɪveɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • verb - transitive
    ناکنش‌ور ساختن، بی‌کار کردن، سست کردن، غیرفعال کردن
    • - inactivated bacteria
    • - باکتری‌های غیرفعال (شده)
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد inactivate

  1. verb Release from military service or remove from the active list of military service
    Synonyms: demobilize, demobilise
  2. verb Make inactive
    Synonyms: deactivate
    Antonyms: activate

ارجاع به لغت inactivate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inactivate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inactivate

لغات نزدیک inactivate

پیشنهاد بهبود معانی