امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inertia

ˌɪnˈɜrːʃə ɪˈnɜːʃə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
(فیزیک) جبر، قوه جبری، ناکاری، سکون

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- inertial force
- نیروی لختی
- inertial mass
- جرم لختی
- Inertia carried the train to the station.
- اینرسی (ماند) ترن را تا ایستگاه برد.
- electromagnetic inertia
- اینرسی الکترومغناطیسی
- the conservatism and inertia of the peasants
- محافظه‌کاری و بی‌کنشی برزگران
- social inertia
- بی‌تحرکی اجتماعی
- the inertia of government organizations
- کندکاری سازمان‌های دولتی
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inertia

  1. noun disinclination to move; lifelessness
    Synonyms:
    apathy deadness drowsiness dullness idleness immobility immobilization inactivity indolence languor lassitude laziness lethargy listlessness oscitancy paralysis passivity sloth sluggishness stillness stupor torpidity torpor unresponsiveness
    Antonyms:
    activity animation life liveliness moving

ارجاع به لغت inertia

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inertia» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inertia

لغات نزدیک inertia

پیشنهاد بهبود معانی