با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Torpid

ˈtɔːrpɪd ˈtɔːpɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
خوابیده، سست، بی‌حال، بی‌حس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد torpid

  1. adjective lazy, slow
    Synonyms: apathetic, benumbed, comatose, dopey, dormant, drowsy, dull, faineant, heavy, hebetudinous, idle, inactive, indifferent, indolent, inert, lackadaisical, languid, languorous, latent, leaden, lethargic, listless, lymphatic, motionless, numb, paralyzed, passive, slothful, slow-moving, sluggish, slumberous, sodden, somnolent, stagnant, static, stupid, stuporous
    Antonyms: active, energetic, lively, moving, quick

ارجاع به لغت torpid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «torpid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/torpid

لغات نزدیک torpid

پیشنهاد بهبود معانی