آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ مهر ۱۴۰۴

    Slow

    sloʊ sləʊ

    گذشته‌ی ساده:

    slowed

    شکل سوم:

    slowed

    سوم‌شخص مفرد:

    slows

    وجه وصفی حال:

    slowing

    صفت تفضیلی:

    slower

    صفت عالی:

    slowest

    معنی slow | جمله با slow

    adjective A1

    آهسته، کند، یواش، کم

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    The internet connection was painfully slow last night.

    دیشب اتصال اینترنت به‌طرز آزاردهنده‌ای کند بود.

    She’s a very slow eater and always finishes last.

    او خیلی آهسته غذا می‌خورد و همیشه آخرین نفر تمام می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a slow poison

    زهر کند اثر

    a slow influence

    تأثیر زمان‌گیر

    a slow process

    یک فرایند وقت‌گیر

    slow death

    مرگ تدریجی

    slow pulse

    نبض آهسته

    a slow student

    شاگرد دیرآموز

    slow to anger

    دیر خشم

    a slow retort

    پاسخ پر‌تعویق

    She was slow in accepting my proposal.

    در پذیرش پیشنهاد من درنگ کرد.

    a slow train

    قطار کم‌سرعت

    slow progress

    پیشرفت کند

    slow-moving vehicles

    وسایط نقلیه‌ی کندرو

    slow sales

    فروش کم

    slow growing

    کم‌رشد

    slow change

    تغییر تدریجی

    slow scales

    ترازوی کم‌نما (که کمتر نشان می‌دهد)

    a slow meter

    کنتور کم‌نما

    a slow fire

    آتش کم‌سوز (آهسته)

    a slow river

    رود کم‌سرعت

    adjective B2

    کسل‌کننده، بی‌هیجان، خسته‌کننده، یکنواخت، بی‌رمق

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    The play started slow but improved after the first act.

    نمایش در ابتدا یکنواخت شروع شد، اما پس‌از پرده اول بهتر شد.

    Her lecture was so slow that many students lost interest.

    سخنرانی او آن‌قدر خسته‌کننده بود که بسیاری از دانشجویان علاقه‌شان را از دست دادند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Things were slow around Tajrish square.

    در حوالی میدان تجریش فعالیت زیادی به چشم نمی‌خورد.

    Business here is a little slow in summer.

    در اینجا تابستان‌ها کاسبی کساد است.

    a slow summer afternoon

    یک بعدازظهر دیر گذر تابستانی

    slow music

    موسیقی آهسته

    a slow audience

    حضار کم‌اشتیاق

    a slow town

    شهر بی‌جنب‌و‌جوش

    adjective

    کم‌هوش، کم‌فهم، دیر‌فهم، کندذهن

    He is smart but his brother is a bit slow.

    او باهوش است؛ ولی برادرش کمی کند‌ذهن است.

    The child seemed slow in learning to read.

    به نظر می‌رسید کودک در یادگیری خواندن دیر‌فهم است.

    adjective

    عقب بودن (ساعت)

    Washington is several hours slow on London.

    واشنگتن چندین ساعت از لندن عقب است.

    Your watch is ten minutes slow.

    ساعت تو ده دقیقه عقب است.

    adjective

    کم‌حرارت، ملایم، سردتر (فرد)

    This dish requires gentle cooking in a slow oven.

    این غذا نیاز به پخت ملایم در فر کم‌حرارت دارد.

    Bread comes out softer when baked in a slow oven.

    نان وقتی در فر کم‌حرارت پخته شود، نرم‌تر در می‌آید.

    verb - intransitive verb - transitive C2

    آهسته کردن، آهسته شدن، کند کردن، کاهش دادن سرعت

    Tall grass slowed his pace.

    علف‌های بلند گام‌های او را آهسته کردند.

    Around Ahwaz, Karoon river slows.

    رود کارون در حوالی اهواز آهسته می‌شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Technical problems slowed our departure.

    اشکالات فنی عزیمت ما را به تأخیر انداخت.

    Snow slowed us down.

    برف سرعت ما را کم کرد.

    you are driving fast, slow down!

    داری تند می‌رانی، یواش کن!

    Strikes have slowed up our production.

    اعتصابات، تولید ما را کم کرده است.

    adverb

    آهسته، کند، به‌آرامی، با سرعت کم

    He drives so slow that everyone honks at him.

    او آن‌قدر آهسته رانندگی می‌کند که همه برایش بوق می‌زنند.

    The train was moving slow because of the heavy rain.

    قطار به‌دلیل باران شدید، آهسته حرکت می‌کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد slow

    1. adjective unhurried, lazy
      Synonyms:
      lazy leisurely gradual easy moderate deliberate sluggish inactive idle sleepy dawdling laggard tardy creeping lagging slack heavy drowsy listless phlegmatic lethargic dilatory plodding reluctant negligent procrastinating loitering measured snail-like indolent quiet torpid apathetic disinclined dreamy ponderous delaying remiss postponing leaden crawling inert tortoise-like lackadaisical slothful slow-moving imperceptible stagnant passive supine
      Antonyms:
      fast quick active busy rapid hurried
    1. adjective behind, late
      Synonyms:
      late delayed tardy overdue sluggish dilatory belated inactive hindered impeded long-delayed backward behindhand protracted lingering gradual long-drawn-out dull slack sleepy unpunctual down reduced moderate draggy low prolonged stiff unproductive tame stagnant dead conservative off unprogressive time-consuming uneventful
      Antonyms:
      on time ready waiting on cue
    1. adjective unintelligent
      Synonyms:
      stupid dumb dense dull thick slow on the uptake dim simple unresponsive limited dimwitted backward obtuse moronic dunce imbecile
      Antonyms:
      intelligent smart cognizant
    1. verb delay, restrict
      Synonyms:
      restrict stall hinder impede detain retard check curb reduce diminish decrease moderate postpone procrastinate regulate temper lessen abate slacken ease off ease up cut back cut down retardate decelerate wind down hold back hold up set back brake qualify reef rein in relax choke lag loiter handicap mire embog bog down anchor it back-water lose speed lose steam quiet let down flaps hit the brakes keep waiting stunt
      Antonyms:
      advance forward push

    Idioms

    go slow

    1- کم‌کاری کردن (به‌ویژه به‌عنوان اعتراض) 2- زیاد به خود فشار نیاوردن

    slow and steady wins the race

    رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود

    slow off the mark (or slow on the uptake)

    کندفهم، دیرفهم

    لغات هم‌خانواده slow

    • adjective
      slow
    • verb - transitive
      slow
    • verb - intransitive
      slow
    • adverb
      slowly

    سوال‌های رایج slow

    گذشته‌ی ساده slow چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده slow در زبان انگلیسی slowed است.

    شکل سوم slow چی میشه؟

    شکل سوم slow در زبان انگلیسی slowed است.

    وجه وصفی حال slow چی میشه؟

    وجه وصفی حال slow در زبان انگلیسی slowing است.

    سوم‌شخص مفرد slow چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد slow در زبان انگلیسی slows است.

    صفت تفضیلی slow چی میشه؟

    صفت تفضیلی slow در زبان انگلیسی slower است.

    صفت عالی slow چی میشه؟

    صفت عالی slow در زبان انگلیسی slowest است.

    ارجاع به لغت slow

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «slow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/slow

    لغات نزدیک slow

    • - slovenian
    • - slovenly
    • - slow
    • - slow and steady
    • - slow and steady wins the race
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.