فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Unpunctual

ʌnˈpʌŋktʃuəl ʌnˈpʌŋktjuəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • دیر، بی‌موقع، بدقول، وقت‌نشناس
    • - She was unpunctual to every meeting.
    • - او برای همه‌ی جلسات دیر می‌کرد.
    • - The unpunctual driver caused many commuters to be late for work.
    • - راننده‌ی بدقول باعث شد مسافران زیادی دیر به محل کارشان برسند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت unpunctual

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unpunctual» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unpunctual

لغات نزدیک unpunctual

پیشنهاد بهبود معانی