فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Moronic

mɔːˈrɑːnɪk məˈrɒnɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more moronic
  • صفت عالی:

    most moronic

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    کودن، ابله، احمق، احمقانه
    • - some moronic suggestions
    • - پیشنهادهایی احمقانه
    • - I was not laughing at what he said, but at his moronic method of delivery.
    • - من به آنچه که گفت نخندیدم بلکه به روش احمقانه‌ی گفتنش خندیدم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد moronic

  1. adjective stupid
    Synonyms: asinine, brainless, dense, dimwitted, doltish, dopey, dumb, foolish, half-baked, idiotic, ill-advised, imbecilic, inane, irresponsible, ludicrous, mindless, nonsensical, pointless, senseless, unintelligent, unthinking

ارجاع به لغت moronic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «moronic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/moronic

لغات نزدیک moronic

پیشنهاد بهبود معانی