گذشتهی ساده:
regulatedشکل سوم:
regulatedسومشخص مفرد:
regulatesوجه وصفی حال:
regulatingتنظیم کردن، میزان کردن، درست کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The room's temperature can be regulated.
حرارت اتاق را میتوان تنظیم کرد.
This valve regulates the flow of gasoline.
این سوپاپ جریان بنزین را تنظیم می کند.
to regulate a clock
ساعت را میزان کردن
Is it the government's duty to regulate the country's industries?
آیا وظیفهی دولت سامان دادن به صنایع کشور است؟
He asked students to regulate their conduct.
از دانشجویان خواست که رفتار خود را اصلاح کنند.
a law to regulate the activities of banks
قانونی برای منظم کردن فعالیت بانکها
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «regulate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/regulate