با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Oversee

ˌoʊvərˈsiː ˌəʊvəˈsiː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    oversaw
  • شکل سوم:

    overseen
  • سوم شخص مفرد:

    oversees
  • وجه وصفی حال:

    overseeing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb C1
    سرکشی کردن به، مباشرت کردن بر، سرپرستی کردن
    • - He oversees the construction of the bridge.
    • - او کار ساختن پل را سرپرستی می‌کند.
    • - From his second-floor window he oversees the whole town.
    • - او از پنجره‌ی آپارتمان خود در طبقه‌ی دوم بر تمام شهر اشراف دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد oversee

  1. verb manage, supervise
    Synonyms: baby-sit, be in driver’s seat, boss, call the shots, captain, chaperon, command, eye, herd, inspect, keep one’s eye on, look after, overlook, quarterback, ride herd on, run the show, shepherd, sit on top of, skipper, superintend, survey, watch
    Antonyms: follow, obey

ارجاع به لغت oversee

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «oversee» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/oversee

لغات نزدیک oversee

پیشنهاد بهبود معانی