گذشتهی ساده:
oversawشکل سوم:
overseenسومشخص مفرد:
overseesوجه وصفی حال:
overseeingنظارت کردن، سرپرستی کردن
He oversees the construction of the bridge.
او کار ساختن پل را سرپرستی میکند.
She was hired to oversee the company's marketing campaign.
او برای نظارت کردن بر کمپین بازاریابی شرکت استخدام شد.
زیرنظر داشتن، پاییدن، سرکشی کردن، رصد کردن، اشراف داشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
From his second-floor window he oversees the whole town.
او از پنجرهی آپارتمان خود در طبقهی دوم بر تمام شهر اشراف دارد.
The teacher will oversee the students during the field trip.
معلم در طول سفر علمی، دانشآموزان را زیرنظر خواهد داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «oversee» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/oversee