فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Oversee

ˌoʊvərˈsiː ˌəʊvəˈsiː

گذشته‌ی ساده:

oversaw

شکل سوم:

overseen

سوم‌شخص مفرد:

oversees

وجه وصفی حال:

overseeing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1

نظارت کردن، سرپرستی کردن

He oversees the construction of the bridge.

او کار ساختن پل را سرپرستی می‌کند.

She was hired to oversee the company's marketing campaign.

او برای نظارت کردن بر کمپین بازاریابی شرکت استخدام شد.

verb - transitive

زیرنظر داشتن، پاییدن، سرکشی کردن، رصد کردن، اشراف داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

From his second-floor window he oversees the whole town.

او از پنجره‌ی آپارتمان خود در طبقه‌ی دوم بر تمام شهر اشراف دارد.

The teacher will oversee the students during the field trip.

معلم در طول سفر علمی، دانش‌آموزان را زیرنظر خواهد داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد oversee

  1. verb manage, supervise
    Synonyms:
    supervise watch look after overlook command boss captain inspect eye shepherd herd chaperon quarterback skipper superintend survey ride herd on call the shots run the show keep one’s eye on baby-sit sit on top of be in driver’s seat
    Antonyms:
    obey follow

ارجاع به لغت oversee

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «oversee» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/oversee

لغات نزدیک oversee

پیشنهاد بهبود معانی