آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۶ بهمن ۱۴۰۲

    Quarterback

    ˈkwɔːrt̬ərbæk ˈkwɔːtəbæk

    گذشته‌ی ساده:

    quarterbacked

    شکل سوم:

    quarterbacked

    سوم‌شخص مفرد:

    quarterbacks

    وجه وصفی حال:

    quarterbacking

    شکل جمع:

    quarterbacks

    معنی quarterback | جمله با quarterback

    noun countable

    ورزش کوارتربک، توپ‌پخش‌کن (در فوتبال آمریکایی که وظیفه‌ی پخش توپ از عقب رو به جلو را بر عهده دارد)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The team's quarterback was injured during the game.

    کوارتربک این تیم در جریان بازی مصدوم شد.

    The quarterback made a quick decision to pass the ball rather than run.

    توپ‌پخش‌کن تصمیم سریعی برای پاس دادن توپ به جای دویدن گرفت.

    verb - transitive

    مدیریت کردن، راهبری کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    The manager quarterbacked the meeting.

    مدیر جلسه را مدیریت کرد.

    She quarterbacked the project.

    او پروژه را راهبری کرد.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی رئیس (کسی که هدایت و راهبری می‌کند)

    The quarterback of the committee organized a fantastic party.

    رئیس کمیته‌ی برنامه‌ریزی مهمانی فوق‌العاده‌ای را ترتیب داد.

    the quarterback of the marketing team

    رئیس تیم بازاریابی

    verb - intransitive verb - transitive

    ورزش کوارتربک بودن، به عنوان کوارتربک انجام وظیفه کردن، توپ‌ پخش کردن (در فوتبال آمریکایی)

    He has always dreamed of quarterbacking.

    او همیشه رؤیای کوارتربک بودن را در سر داشته است.

    The backup quarterback was called upon to quarterback the team.

    از توپ‌پخش‌کن ذخیره خواسته شد توپ‌ پخش کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد quarterback

    1. noun (American football) the position of the football player in the backfield who directs the offensive play of his team
      Synonyms:
      quarter back signal caller field general Q.B. gridironer barker

    سوال‌های رایج quarterback

    گذشته‌ی ساده quarterback چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده quarterback در زبان انگلیسی quarterbacked است.

    شکل سوم quarterback چی میشه؟

    شکل سوم quarterback در زبان انگلیسی quarterbacked است.

    شکل جمع quarterback چی میشه؟

    شکل جمع quarterback در زبان انگلیسی quarterbacks است.

    وجه وصفی حال quarterback چی میشه؟

    وجه وصفی حال quarterback در زبان انگلیسی quarterbacking است.

    سوم‌شخص مفرد quarterback چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد quarterback در زبان انگلیسی quarterbacks است.

    ارجاع به لغت quarterback

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «quarterback» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quarterback

    لغات نزدیک quarterback

    • - quarter-phase
    • - quarterage
    • - quarterback
    • - quarterdeck
    • - quartered
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.