با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Quartered

American: ˈkwɔːrtərd British: ˈkwɔːtəd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    quarters
  • وجه وصفی حال:

    quartering

معنی‌ها

adjective
چارک‌شده، چهار یک شده، بخش‌شده به چهار قسمت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
adjective
(به‌ویژه سرباز) مسکن داده شده، ساکن (در)
adjective
(الوار) چهار تخته شده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد quartered

  1. verb Pull (a person) apart with four horses tied to his extremities, so as to execute him
    Synonyms: lodged, housed, billeted, drew, drawn, roomed, timed, posted, stationed, harbored, domiciled, bunked, sectioned, boarded, accommodated, established, bestowed, settled, berthed, sheltered, bedded, coined
  2. verb To divide into quarters
    Synonyms: dismembered, cloven
  3. verb Provide housing for (military personnel)
    Synonyms: billeted

ارجاع به لغت quartered

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quartered» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quartered

لغات نزدیک quartered

پیشنهاد بهبود معانی