فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Domiciled

ˈdɑː- / / ˈdoʊ- ˈdɒməsaɪld

سوم‌شخص مفرد:

domiciles

وجه وصفی حال:

domiciling

معنی

adjective

مقیم، ساکن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد domiciled

  1. verb make one's home in a particular place or community
    Synonyms:
    lived resided dwelt abode housed
  1. verb to provide with often temporary lodging
    Synonyms:
    housed accommodated lodged boarded quartered roomed bedded bunked billeted harbored berthed bestowed

ارجاع به لغت domiciled

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «domiciled» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/domiciled

لغات نزدیک domiciled

پیشنهاد بهبود معانی