۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Domiciled

ˈdɑː- / / ˈdoʊ- ˈdɒməsaɪld
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    domiciles
  • وجه وصفی حال:

    domiciling

معنی

adjective
مقیم، ساکن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد domiciled

  1. verb make one's home in a particular place or community
    Synonyms:
    lived resided dwelt abode housed
  1. verb to provide with often temporary lodging
    Synonyms:
    housed accommodated lodged boarded quartered roomed bedded bunked billeted harbored berthed bestowed

ارجاع به لغت domiciled

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «domiciled» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/domiciled

لغات نزدیک domiciled

پیشنهاد بهبود معانی