فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Domicile

ˈdɑː- / / ˈdoʊ- ˈdɒməsaɪl

گذشته‌ی ساده:

domiciled

شکل سوم:

domiciled

سوم‌شخص مفرد:

domiciles

وجه وصفی حال:

domiciling

شکل جمع:

domiciles

توضیحات:

همچنین می‌توان از domiciliate به‌ جای domicile استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

اقامتگاه، محل اقامت، مقر، خانه، مسکن، مسکن دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

She took me to her own domicile.

او مرا به خانه‌ی خودش برد.

Veterans who are domiciled in hospitals.

کهنه سربازانی که در بیمارستان‌ها ماندگارند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد domicile

  1. noun human habitat
    Synonyms:
    home house residence dwelling habitation accommodation abode apartment pad joint settlement mansion condo condominium co-op legal residence roof over head residency castle dump crash pad roost rack commorancy

ارجاع به لغت domicile

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «domicile» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/domicile

لغات نزدیک domicile

پیشنهاد بهبود معانی