شکل جمع:
settlementsتوافق
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
The two parties reached a settlement after months of negotiation.
دو طرف پس از ماهها مذاکره به توافق رسیدند.
The international treaty served as a settlement between the countries.
این معاهدهی بینالمللی به عنوان توافقی بین کشورها عمل کرد.
حلوفصل (اختلاف)، فیصله (دعوا)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the settlement of a disagreement
حلوفصل اختلاف
The mediator helped facilitate a settlement.
میانجی به تسهیل فیصله کمک کرد.
محل استقرار، کوچگاه، –نشین (در ترکیب)، آبادی
In those days, New York was a Dutch settlement.
در آن روزگاران نیویورک کوچگاه هلندیها بود.
The small settlement was nestled in the valley.
آبادی کوچک در دره قرار داشت.
a Mennonite settlement
منونیتنشین
اسکان، استقرار، اقامت
The settlement of the new immigrants in the city was a gradual process that required support and resources.
اسکان مهاجران جدید در شهر فرایندی تدریجی بود که نیاز به حمایت و منابع داشت.
The government provided financial assistance for the settlement of the displaced families.
حکومت برای اسکان خانوادههای آواره کمک مالی در نظر گرفت.
بازپرداخت، تسویه، تأدیه (قرض)
the settlement of a debt
بازپرداخت قرض
account settlement
تسویهی حساب
a check in settlement of my account with you
چکی برای تسویهی حسابم با شما
حقوق واگذاری، انتقال
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
the settlement of the house on his eldest son
واگذاری خانه به پسر ارشدش
the settlement of the land
انتقال زمین
در واریز، برای تسویه
توافق مالی قبل از ازدواج، مهریه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «settlement» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/settlement