با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Residence

ˈrezɪdns ˈrezɪdns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    residences

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun C2
محل اقامت، اقامتگاه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
noun
مقر، محل اقامت
- His residence in Zanjan lasted two years.
- اقامت او در زنجان دو سال طول کشید.
- he left his residence at two p.m.
- ساعت دو بعدازظهر منزل خود را ترک کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد residence

  1. noun place for living
    Synonyms: abode, address, apartment, condo, co-op, domicile, dwelling, habitation, hall, headquarters, hole, home, homeplate, house, household, inhabitancy, inhabitation, living quarters, lodging, manor, mansion, occupancy, occupation, palace, rack, roof, roost, seat, settlement, villa
    Antonyms: business, industry, office

لغات هم‌خانواده residence

ارجاع به لغت residence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «residence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/residence

لغات نزدیک residence

پیشنهاد بهبود معانی