با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Reside

rɪˈzaɪd rɪˈzaɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    resided
  • شکل سوم:

    resided
  • سوم شخص مفرد:

    resides
  • وجه وصفی حال:

    residing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive C1
    مستقر بودن، اقامت داشتن
  • verb - intransitive
    اقامت داشتن، مسکن داشتن، مقیم شدن
    • - She resides in a big house.
    • - او در خانه‌ای بزرگ اقامت دارد.
    • - the city in which I resided for many years
    • - شهری که در آن سال‌ها اقامت داشتم
    • - The power of legislation resides in the parliament.
    • - اختیار قانون‌گذاری مربوط به مجلس شورای ملی است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد reside

  1. verb live or exist in
    Synonyms: abide, be intrinsic to, be vested, bide, consist, continue, crash, dig, dwell, endure, hang one’s hat, inhabit, inhere, lie, locate, lodge, nest, occupy, park, people, perch, populate, remain, rest with, roost, settle, sojourn, squat, stay, take up residence, tenant

لغات هم‌خانواده reside

ارجاع به لغت reside

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reside» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reside

لغات نزدیک reside

پیشنهاد بهبود معانی