گذشتهی ساده:
inhabitedشکل سوم:
inhabitedسومشخص مفرد:
inhabitsوجه وصفی حال:
inhabitingساکن شدن (در)، مسکن گزیدن، سکنی گرفتن در، بودباش گزیدن در، آباد کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A forest inhabited by various animals.
جنگلی که جانوران گوناگون در آن زندگی میکنند.
They inhabit a small apartment.
آنان در آپارتمان کوچکی ساکن هستند.
The sculptural quality that inhabits some of his paintings.
ویژگی تندیسمانندی که در برخی از نقاشیهای او وجود دارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inhabit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inhabit