گذشتهی ساده:
possessedشکل سوم:
possessedسومشخص مفرد:
possessesوجه وصفی حال:
possessingداشتن، مالک بودن، دارا بودن، صاحب بودن، متصرف بودن، در تصرف داشتن، در اختیار داشتن
He possessed not only power but also great wealth.
او نه تنها قدرت داشت بلکه دارای ثروت زیادی هم بود.
He does not possess the necessary courage.
شجاعت لازم را ندارد.
He gave everything he possessed to his son.
همهی مایملک خود را به پسرش داد.
He possessed me of the information I needed.
اطلاعاتی را که لازم داشتم در اختیارم گذاشت.
to possess knowledge and wisdom
از دانش و عقل برخوردار بودن
(ذهن شخص) نفوذ کردن، تحتتاثیر قرار دادن، در اختیار گرفتن، تسخیر کردن، تسلط یافتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was possessed by jealousy.
حسادت وجودش را تسخیر کرده بود.
Utterly possessed by her charm, he proposed marriage.
چون کاملاً تحتتأثیر زیبایی او قرار گرفته بود، پیشنهاد ازدواج کرد.
He possessed several languages besides his native tongue.
او علاوه بر زبان مادری به چند زبان دیگر مسلط بود.
The idea of conquering the world had possessed him.
فکر تسخیر جهان هم و غم او شده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «possess» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/possess