با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Possession

pəˈzeʃn pəˈzeʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    possessions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
تصرف، دارایی، مالکیت، ید تسلط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- possession of wealth and power
- داشتن ثروت و قدرت
- He lost all of his possessions in the war.
- در جنگ همه‌ی دارایی خود را از دست داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد possession

  1. noun control, ownership
    Synonyms: custody, dominion, hold, occupancy, occupation, possessorship, proprietary, proprietary rights, proprietorship, retention, tenancy, tenure, title
    Antonyms: lack, need, want
  2. noun something owned; property
    Synonyms: accessories, appointments, appurtenances, assets, baggage, belongings, chattels, effects, equipment, estate, fixtures, furnishings, furniture, goods, impedimenta, paraphernalia, province, real estate, settlement, tangibles, territory, things, trappings, tricks, wealth

Collocations

ارجاع به لغت possession

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «possession» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/possession

لغات نزدیک possession

پیشنهاد بهبود معانی