حضانت، سرپرستی، قیمومت
The divorce court awarded the custody of both children to their mother.
دادگاه طلاق، سرپرستی هر دو کودک را به مادرشان سپرد.
The orphan was in the custody of his uncle.
بچهی یتیم تحت حضانت عمویش بود.
بازداشت، حبس
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He is held in police custody.
او تحت بازداشت پلیس است.
The man remained in custody until his trial.
آن مرد تا زمان محاکمهاش در بازداشت ماند.
protective custody
بازداشت احتیاطی
در بازداشت، تحت توقیف
بازداشت کردن، توقیف کردن
درخواست حضانت (چیزی/کسی) را دادن
سپردن حضانت به
اعطای حضانت به
بازداشت موقت/ قرار بازداشت
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «custody» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/custody