شکل جمع:
salvationsرستگاری، نجات، رهایی، سبب نجات
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the key to the country's economic salvation
کلید رهایی اقتصادی کشور
He gives alms for the salvation of his father's soul.
برای آمرزش روح پدرش صدقه میدهد.
She believes that religion is the only way to eternal salvation.
او باور دارد که مذهب یگانه راه رستگاری ابدی است.
he cried, "Christ is my salvation!"
او فریاد زد: "عیسی وسیلهی رستگاری من است!"
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «salvation» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/salvation