امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Reprieve

rɪˈpriːv rɪˈpriːv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    reprieved
  • شکل سوم:

    reprieved
  • سوم‌شخص مفرد:

    reprieves
  • وجه وصفی حال:

    reprieving
  • شکل جمع:

    reprieves

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive
مجازات کسی را به تعویق انداختن، رخصت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- to reprieve a death sentence
- حکم اعدام را به تعویق انداختن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد reprieve

  1. noun relief of blame, responsibility
    Synonyms:
    abatement abeyance absolution acquittal alleviation amnesty anchor clearance clemency commute deferment freeing let-up lifeboat lifesaver mitigation palliation pardon postponement release remission respite spring stay suspension truce
  1. verb relieve of blame, responsibility
    Synonyms:
    abate absolve allay alleviate amnesty excuse forgive grant a stay let go let off let off the hook let off this time let up on mitigate palliate pardon postpone remit respite
    Antonyms:
    accusation blame

ارجاع به لغت reprieve

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reprieve» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reprieve

لغات نزدیک reprieve

پیشنهاد بهبود معانی