با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Excuse

ɪkˈskjuːz ɪkˈskjuːs ɪkˈskjuːz ɪkˈskjuːs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    excused
  • شکل سوم:

    excused
  • سوم‌شخص مفرد:

    excuses
  • وجه وصفی حال:

    excusing
  • شکل جمع:

    excuses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
بخشودن، معاف کردن، تبرئه کردن، پاک دانستن، بی‌گناه شمردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Excuse me!
- پوزش می‌خواهم!، ببخشید!
- Excuse me, may I open the window?
- ببخشید، اجازه می‌دهید پنجره را باز کنم؟
- I can never excuse his rudeness.
- هرگز نمی‌توانم بی‌ادبی او را ببخشم.
- She kept coughing and sneezing in my face and did not even excuse herself.
- او مرتب در صورتم سرفه و عطسه می‌کرد و معذرت هم نمی‌خواست.
- Excuse my having interrupted you.
- از این که حرف شما را قطع کردم ببخشید.
- She excused herself and left the meeting.
- او با عرض معذرت جلسه را ترک کرد.
- It is easy to excuse one's own faults.
- توجیه عیوب خویشتن آسان است.
- an excused absence
- غیبت موجه
- He excused religious minorities from taking part in school prayer.
- او اقلیت‌های مذهبی را از شرکت در دعای مدرسه معاف کرد.
- The judge excused the young man's fine.
- قاضی مرد جوان را از پرداخت جریمه معذور داشت.
- Class is excused!
- کلاس مرخص است!
- a selfish act which nothing will excuse
- عملی خودپسندانه که هیچ‌چیز آن را توجیه نمی‌کند
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
معذرت خواستن
noun countable
بهانه، دستاویز، عذر
- What is your excuse this time?
- این دفعه بهانه‌ات چیست؟
- Feeble excuses
- عذر سست، بهانه‌ی پوچ
- Lazy people have many excuses.
- اشخاص تنبل خیلی بهانه می‌آورند.
- There's no excuse for what you did.
- کاری که شما کردید قابل بخشش نیست.
- to offer excuses
- بهانه آوردن
- She is always making excuses for being late.
- او همیشه به‌دلیل دیر آمدنش عذرخواهی می‌کند.
- Please give them my excuses.
- لطفاً از سوی من از آن‌ها پوزش بخواه.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد excuse

  1. noun reason, explanation
    Synonyms: alibi, apology, cleanup, cop-out, cover, cover story, coverup, defense, disguise, evasion, expedient, extenuation, fish story, grounds, jive, justification, makeshift, mitigation, plea, pretext, rationalization, regrets, routine, semblance, shift, song, song and dance, stall, stopgap, story, substitute, subterfuge, trick, vindication, whitewash, why and wherefore
  2. verb forgive, absolve; justify
    Synonyms: acquit, alibi, apologize for, appease, bear with, clear, condone, cover, defend, discharge, dispense from, exculpate, exempt, exempt from, exonerate, explain, extenuate, forgive, free, give absolution, grant amnesty, indulge, let go, let off, liberate, make allowances for, mitigate, overlook, pardon, pass over, plead ignorance, pretext, purge, rationalize, release, relieve, remit, reprieve, shrive, shrug off, spare, take rap for, tolerate, vindicate, whitewash, wink at

Collocations

  • excuse oneself

    پوزش خواستن، معذرت خواستن

  • make one's excuses

    (به خاطر عدم شرکت در چیزی یا قصور و غیره) پوزش خواستن

Idioms

لغات هم‌خانواده excuse

ارجاع به لغت excuse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «excuse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/excuse

لغات نزدیک excuse

پیشنهاد بهبود معانی