فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Cleanup

American: ˈkliːˌnəp British: ˈkliːˌnəp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adjective
    عمل نظافت کردن، پاکسازی، زدایش، پاکیزه‌سازی
    • - Before going to the party I needed a cleanup.
    • - لازم بود قبل از رفتن به مهمانی خود را نظافت کنم.
    • - the cleanup of the enemy machine-gun nests
    • - پاک‌سازی (راندن دشمن از) آشیانه‌های مسلسل
  • noun adjective
    از بین بردن جنایت و تبهکاری و فساد و غیره
  • noun adjective
    (آمریکا - عامیانه) سود، درآمد
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cleanup

  1. noun A very large profit
    Synonyms: killing
  2. noun (baseball) the fourth position in the batting order (usually filled by the best batter on the team)
    Synonyms: cleanup position, cleanup spot
  3. noun The act of making something clean
    Synonyms: cleaning, cleansing

ارجاع به لغت cleanup

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cleanup» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cleanup

لغات نزدیک cleanup

پیشنهاد بهبود معانی