گذشتهی ساده:
killedشکل سوم:
killedسومشخص مفرد:
killsشکل جمع:
killingsقتل، توفیق ناگهانی، کشنده (مجازاً) دلربا
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a killing disease
بیماری کشنده
the killing hatred of those two families
کینهی مرگبار آن دو خانواده
The mental concentration of that job was killing; therefore, I resigned.
تمرکز فکری که آن شغل میطلبید، طاقتفرسا بود، لذا استعفا دادم.
a killing pace
رهنوردی (گامهای) طاقتفرسا
The killing of those children shocked everyone.
قتل آن کودکان همه را تکان داد.
a series of mysterious killings
یک سری آدمکشی اسرارآمیز
He made a killing in the stock market.
او در بورس سهام سود کلانی به جیب زد.
کشتنگاه، محل کشتار دسته جمعی
سود کلان بردن، پول بسیار به جیب زدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «killing» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/killing