با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Homicide

ˈhɑːməsaɪd ˈhɒmɪsaɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    homicides

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable
آدم‌کشی، قتل، قتل نفس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- vehicular homicide
- آدم‌کشی توسط اتومبیل (تصادف منجر به مرگ)
- He was convicted of homicide.
- او به قتل محکوم شد.
noun uncountable
(آمریکا) اداره ویژه قتل
- The homicide was captured.
- آدمکش را دستگیر کردند.
noun countable
قاتل، آدم کش
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد homicide

  1. noun killing
    Synonyms: assassination, big chill, bloodshed, bump-off, butchery, carnage, crime, death, erase, foul play, hit, manslaughter, murder, offing, ride, rubout, slaying
    Antonyms: birth

ارجاع به لغت homicide

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «homicide» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/homicide

لغات نزدیک homicide

پیشنهاد بهبود معانی