آخرین به‌روزرسانی:

Homicide

ˈhɑːməsaɪd ˈhɒmɪsaɪd

شکل جمع:

homicides

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable

آدم‌کشی، قتل، قتل نفس

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

vehicular homicide

آدم‌کشی توسط اتومبیل (تصادف منجر به مرگ)

He was convicted of homicide.

او به قتل محکوم شد.

noun uncountable

(آمریکا) اداره ویژه قتل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The homicide was captured.

آدمکش را دستگیر کردند.

noun countable

قاتل، آدم کش

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد homicide

  1. noun killing
    Synonyms:
    death murder slaying manslaughter bloodshed carnage butchery assassination crime foul play hit offing bump-off rubout erase big chill ride
    Antonyms:
    birth

ارجاع به لغت homicide

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «homicide» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/homicide

لغات نزدیک homicide

پیشنهاد بهبود معانی