امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mitigate

ˈmɪtɪɡeɪt ˈmɪtɪɡeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mitigated
  • شکل سوم:

    mitigated
  • سوم‌شخص مفرد:

    mitigates
  • وجه وصفی حال:

    mitigating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive
ملایم کردن یا شدن، آرام کردن یا شدن، تخفیف یافتن، تسکین دادن یا یافتن، سبک کردن یا شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- he swallowed opium to mitigate pain.
- او برای تسکین درد تریاک می‌خورد.
- disasters can be, if not prevented, at least mitigated.
- اگر نشود جلو فاجعه‌ها را گرفت، لااقل می‌توان از شدت آن‌ها کاست.
- a cool breeze that mitigated the heat.
- نسیم خنکی که گرما را کمتر می‌کرد.
- a sentence of 20 days imprisonment can be mitigated to 10.
- حکم زندان بیست‌روزه را می‌توان به ده روز تخفیف داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mitigate

  1. verb check, diminish, lighten
    Synonyms:
    abate allay alleviate appease assuage blunt calm come together cool dull ease extenuate lessen meet halfway moderate modify mollify pacify palliate placate quiet reduce relieve remit soften soothe subdue take the edge off temper tone down tranquilize weaken
    Antonyms:
    aggravate incite increase intensify irritate worsen

Collocations

ارجاع به لغت mitigate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mitigate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mitigate

لغات نزدیک mitigate

پیشنهاد بهبود معانی