Blunt

blʌnt blʌnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    blunts
  • صفت تفضیلی:

    blunter
  • صفت عالی:

    bluntest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adjective C2
کند، بی‌نوک، دارای لبه ضخیم، رک، بی‌پرده، کند کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a blunt razor blade
- تیغ ریش‌تراش کند
- Cutting cardboard will blunt the edge of this knife.
- بریدن مقوا لبه‌ی این چاقو را کند می‌کند.
- The wound had been inflicted with a blunt object.
- زخم با ابزار سرپهنی وارد آورده شده بود.
- He told them bluntly that they are not welcome.
- رک به آن‌ها گفت که مقدمشان خوشایند نیست.
- Let me ask you bluntly.
- بگذارید بی‌رودربایستی از شما بپرسم.
- Alcohol blunts pain and thought.
- الکل درد ( را کاهش) و اندیشه را کند می‌کند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blunt

  1. adjective not sharp
    Synonyms: dull, dulled, edgeless, insensitive, obtuse, pointless, round, rounded, unsharpened
    Antonyms: needled, pointed, sharp
  2. adjective straightforward
    Synonyms: abrupt, bluff, brief, brusque, candid, crusty, curt, discourteous, explicit, forthright, frank, gruff, impolite, matter-of-fact, outspoken, plain-spoken, rude, short, snappy, snippy, tactless, trenchant, unceremonious, uncivil, unpolished
    Antonyms: polite, subtle, tactful
  3. verb make dull
    Synonyms: attenuate, benumb, cripple, dampen, deaden, debilitate, desensitize, disable, enfeeble, numb, obtund, sap, soften, take the edge off, undermine, water down, weaken
    Antonyms: needle, point, sharpen

ارجاع به لغت blunt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blunt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blunt

لغات نزدیک blunt

پیشنهاد بهبود معانی