مدبرانه، سنجیده، معقول، با تدبیر، با درایت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The CEO's tactful skill in negotiations was crucial in securing partnerships and expanding the company's reach.
مهارت مدبرانهی مدیرعامل در انجام مذاکرات برای تضمین مشارکت و گسترش دامنهی شرکت بسیار مهم بود.
I appreciate your tactful feedback on my presentation; it was helpful and constructive.
از بازخورد سنجیدهی شما در مورد ارائهام قدردانی میکنم؛ مفید و سازنده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tactful» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tactful