امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Careful

    ˈkerfl ˈkeəfl
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      more careful

    • صفت عالی:

      most careful

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective A2
    مراقب، مواظب، متوجه، بااحتیاط، بادقت، محتاط

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - Be careful what you wish for.
    - مراقب باش چه آرزویی میکنی.
    - Please be more careful next time.
    - لطفا دفعه‌ی بعدی بیشتر مواظب باش.
    - be careful with money
    - حسابگر باش
    - be careful about/ be careful of
    - مراقب بودن، مواظب بودن، دقت کردن، متوجه بودن، احتیاط کردن
    adjective
    (کار و غیره) دقیقاً انجام‌شده، سنجیده، دقیق، حساب‌شده
    - a careful analysis
    - تجزیه و تحلیل موشکافانه
    - a careful attention to details
    - توجه دقیق به جزئیات
    - a careful reply
    - پاسخ سنجیده
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد careful

    1. adjective cautious; painstaking
      Synonyms:
      careful thoughtful attentive vigilant wary alert mindful heedful prudent guarded circumspect solicitous discreet judicious scrupulous accurate thorough exact concerned particular conscientious meticulous conservative deliberate fastidious rigorous protective regardful choosy leery apprehensive assiduous punctilious playing safe sober provident religious selfdisciplined chary prim fussy cool solid shy going to great lengths
      Antonyms:
      careless thoughtless inattentive unconcerned incautious uncareful unscrupulous

    لغات هم‌خانواده careful

    • verb - intransitive
      care

    ارجاع به لغت careful

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «careful» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/careful

    لغات نزدیک careful

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی